وزیر بهداشت: ویروسی جدید در آزمایشگاه‌های ما شناسایی نشده است + فیلم رأی پرونده چای دبش چه زمانی صادر می‌شود؟ ایران رتبه هشتم جهان در بازار محصولات حلال حراج سکه‌های هخامنشی و ساسانی در نیویورک! + عکس (۲۶ دی ۱۴۰۳) لایحه منع خشونت از زنان در دستور کار مجلس قرار دارد پیشگیری از ابتلا به بیماری HPV؛ غربالگری یا تزریق واکسن؟ سقوط هواپیمای سبک آموزشی فراجا در گیلان (۲۶ دی ۱۴۰۳) حضور در نمایشگاه گردشگری اسپانیا با هدف معرفی ایران پویا و مقتدر پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی، امروز (چهارشنبه، ۲۶ دی ۱۴۰۳) | آغاز بارش باران در سطح استان از فردا گروگان‌گیری ۱۵ماهه، با همت سازمان اطلاعات سپاه کرمان پایان یافت انتصاب رسمی مدیرکل امور بین‌الملل توسط رئیس سازمان امور دانشجویان مردی که همسرش را با ضربات کلنگ در مشهد به قتل رسانده بود، درگذشت حجم آب در سدهای مشهد، درحال‌کاهش و فقط ۱۲ درصد است مسمومیت ۲۳ دانش‌آموز مشهدی در مسجد به دلیل انتشار گاز منوکسیدکربن تمام واریزی‌های بازنشستگان و مستمری‌بگیران تأمین‌اجتماعی، کشوری و لشکری تا پایان سال ۱۴۰۳ اعلام شد + زمان واریز و مبلغ فرار دختر ۱۵ ساله با فرد موردعلاقه‌اش در شب خواستگاری | قتل و تهدید؛ سرانجام یک عشق مجازی قتل یک جوان ایرانی به دست تبعه خارجی در مشهد بخشنامه جدید بانک مرکزی برای تأمین ارز دارو کمتر از ۴ سال برای جوانی جمعیت فرصت داریم فوت ۱۹۹ نفر براثر گازگرفتگی، از اول مهر امسال | استان خراسان رضوی در صدر جدول مسمومیت با مونوکسیدکربن (۲۶ دی ۱۴۰۳) آخرین اخبار درمورد برداشت از حقوق کارمندان بابت «مهریه» فواید بی‌نظیر سرکه سیب؛ از کاهش وزن تا کنترل دیابت هوا در سطح کشور سرد می‌شود | پیش‌بینی بارش باران و برف در برخی استان‌ها (۲۶ دی ۱۴۰۳) عامل اصلی فراموشی در جوانان «اضطراب» است نیاز دانشگاه‌های زیرمجموعه وزارت علوم به ۱۵۱ هزار ظرفیت خوابگاهی آیا فعالیت بدنی زیاد باعث طول عمر بیشتر می‌شود؟ اگر بیماری تنفسی و ویروسی دارید، از حضور در جمع بپرهیزید وعده رئیس سازمان محیط زیست برای اصلاح قانون حمل سلاح محیط‌بانان آخرین وضعیت تب دنگی در کشور (۲۶ دی ۱۴۰۳) بهترین روش تأمین پروتئین روزانه بدن کدام است؟ صالحی امیری: تاجیکستان اولویت استراتژیک ایران در حوزه گردشگری است
سرخط خبرها

زیرآب نزدن را به فرزندانمان بیاموزیم!

  • کد خبر: ۲۴۵۶۵۹
  • ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۱
زیرآب نزدن را به فرزندانمان بیاموزیم!
برادرم از تک تک ما سؤال می‌کرد چرا چنین خراب کاری‌ای مرتکب شده ایم. وای به روزی که ما گناهمان را گردن دیگری می‌انداختیم.

وقتی آب توی دمپایی شتک می‌زد توی صورتم، بیشتر از دست برادرم کفری می‌شدم. وقتی با سمیرا و سمانه، دخترهایش، چنبره می‌زدیم جلو شیر آب تا ته دمپایی را خوب آب بکشیم، از حرص دندان قروچه می‌رفتم، اما از ترس صدایم درنمی آمد.
این چه وضعش بود. ماهی یک بار وقتی دورهم جمع می‌شدیم، خواهرهایم خراب کاری‌های من را به گوش برادرم می‌رساندند و همسرش هم اگر سمیرا و سمانه خبط وخطایی می‌کردند، آنجا آن‌ها را لو می‌داد.

وقت شام برادرم می‌گفت فعلا شامتان را بخورید، بعد شام به حسابتان رسیدگی می‌کنم. من هفت سالم بود، سمیرا شش و سمانه پنج. ما در همان سن، دادگاه، حکم قاضی، خنده حضار، گریه و پشیمانی و حس گناه را با هم تجربه کردیم. گاهی زن برادرم وکیل مدافع می‌شد و قاضی را راضی می‌کرد این بار از خطای ما بگذرد، اما گاهی هم موفق نمی‌شد. آن شام هیچ وقت به جانمان نمی‌نشست.

زیرچشمی با ترس و اضطراب به هم نگاه می‌کردیم. سفره را که جمع می‌کردند، هرسه نفر به ردیف جلو برادرم می‌نشستیم. معمولا خطا‌های دسته جمعی مان مطرح می‌شد. برادرم از تک تک ما سؤال می‌کرد چرا چنین خراب کاری‌ای مرتکب شده ایم. وای به روزی که ما گناهمان را گردن دیگری می‌انداختیم یا زیرآب یکی دیگر را می‌زدیم. 

آن وقت بود که برادرم به هیچ عنوان از گناهمان نمی‌گذشت و برای زیرآب زن، تنبیهی سخت‌تر در نظر می‌گرفت. انگار همین دیروز بود که توی چشم‌های لودهنده نگاه می‌کرد و می‌گفت فضولی کردی؟ به جایش یکی دوتا دمپایی می‌خوری. هر چقدر به این‌ها زدم، دوبرابرش را به تو می‌زنم.
آن وقت بود که ما مثل سه تا بچه اردک دنبال سر هم راه می‌افتادیم و زیرلب غرغر می‌کردیم. هرکدام یک دمپایی از جلو در برمی داشتیم، تمیز می‌شستیم و می‌رفتیم جلو برادرم می‌نشستیم.

او گاهی تا این مرحله طولش می‌داد. حسابی زجرکشمان می‌کرد و ترس را به جانمان می‌انداخت و مانند کسی که محکومی را از بالای چوبه دار پایین کشیده باشد، با بزرگواری مخصوصی طوری که یک عمر مدیونش باشیم، می‌گفت: «پاشید برید پی کارتون. بار آخرتون باشه!» ما هم انگار از زبری طناب دور گردنمان خلاص شده باشیم، فوری مثل فشنگ از جا در می‌رفتیم و گوشه اتاق کنار هم مچاله می‌شدیم.

از این خاطرات کودکی بیش از ۳۵ سال می‌گذرد. درست است که تک تک آن تنبیه‌ها را به خاطر دارم، دمپایی کف پایم خورد، در جمع خانواده اعتراف کردم، گریه کردم، شام‌ها از ترس کوفتم شد؛ اما یک چیز را خوب یاد گرفتم و کاملا برایم جا افتاد که زیرآب کسی را نزنم، اشتباهم را بپذیرم و از زیرش شانه خالی نکنم، برای اینکه خودم را بی گناه نشان دهم، دیگری را مقصر جلوه ندهم؛ و این خلق وخو از کودکی با من همراه شد و تا مدرسه و دانشگاه و زندگی و محل کار با من آمد و به جانم نشست. هربار هم که شاهد زیرآب زنی کسی در اطرافم بودم، با خودم می‌گفتم کاش آن فرد زیرآب زن هم کسی مثل حاتم بالای سرش بود تا به هر نحوی به او یاد بدهد که نباید زیرآب دوست یا همکارش را بزند!

امان از کارمندانی که دمپایی زیرپایشان نخورده است و امان از محیط‌های کاری که یک داداش حاتم ندارد تا یک بار برای همیشه زیرآب زن‌ها از دور خارج شوند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->